پارت ۲۰

البته اول و آخر اون و عاشقِ خودم میکنم
حتی اگه... خودش نخواد..
آقایی کیم به سمتم اومد و شروع به حرف زدن کرد
!قربان.. جنازه ی‌ اون پسری که کشتین کامل توی اسید انداخته شده و ازش بین رفته
-:خوبه..
بعد از تعظیم کردن .. رفت.. اخیش بلاخره از شرِ اون پسر خلاص شدم ..
چون تنها دشمنی بود که داشتم و الان دیگه وجودِ داخلی و خارجی نداره...
انداختن جنازِ توی اسید واقعا خیلی عالیِ نه نیازی هست دفنش‌ کنی نه چیزی ازش باقی بمونه که بعدا برات دردسر درست کنه..
البته اینکه میتونی جنازِ رو توی جای که هیچکس ندونه دفن کنی هم خیلی خوبه ..
جای که هیچکس ندونه ..
دقیقا مثل اون درِ مخفی توی حیاط که فقط با اثر انگشت من باز میشه ..
جای که توش فقط یه تابوت هست با کلی استخون..
حالا چرا فقط استخون ..
چون کسای که از فرمان من پیروی نکن .. توی اتیش سوخته میشن و پوستشون از استخونشون جدا میشه ..
استخونایی تمام کسای که تا حالا از فرمان من پیروی نکردن توی همون تابوتِ ..
جای که هیچکس به غیر من نمیدونه....(جوری که ادمین با نوشتن اینا شبیه قاتل سریالی دیده میشه😑🔪😁)
از فکر بیرون اومدم .. حتما ا.ت الان گشنشه.. به سمت آشپزخونه رفتم .. و بعد از پرسیدن اینکه غذا کی آماده میشه برگشتم ..
از اتاق بیارمش بیرون .. شاید فرار کنه .ولی اگه پیشش باشم که فرار نمیکنه ..
کلید و برداشتم و در اتاق و باز کردم .. دقیقا وقتی دستگیره رو کشیدم ... ا.ت جلوی پاهام افتاد ..
داشت سعی میکرد در و باز کنه .
خدایا این دختر چرا اینجوریِ
-:چشمم روشن فرار میکردی
بلند شد و خنده ی ضایعی کرد ..
+:کی من نه بابا داشتم میدیدم در چقدر محکمِ
-:آره تو که راست میگی
+:معلومه که راست میگم
-: خب حالا گشنته باهام بیا میخوای فرار کنی برگرد توی اتاق
برگشتم که برم .. یهو دستم و گرفت و بهش چسبید ..
+:خب بریم
-:چرا به دستم چسبیدی
+:چون راه و بلد نیستم گم میشم
-:مگه میخوای بری جنگل که گم بشی
+:آخه خونه بزرگه
-: باشه حالا بیا بریم
از کلاهِ لباسش گرفتم و از خودم جداش کردم.. بعدم شروع به حرکت کردم ..
همچنان کلاهِ لباسش دستم بود ..
+:ول کننن
-:باشه
کلاه و ولش کردم که زود زود از پله ها پایین رفت ... زودتر از من رسیده بود پایین
+:کدوم طرف برم
-:صبر کن ‌من بیام
ولی بدون گوش دادنِ حرفم به سمت چپ رفت .. که بهش رسیدم و ..
دیدگاه ها (۲۴)

پارت ۲۱

پارت ۲۲

پارت ۱۹

پارت ۱۸

فیکشن بی تی اس چشم های بسته

روانی منP54

𝐌𝐲 𝐛𝐫𝐨𝐭𝐡𝐞𝐫'𝐬 𝐟𝐫𝐢𝐞𝐧𝐝_𝐏𝐚𝐫𝐭⁴ می خوام وقتی رفتیم خونه ازش تشکر ک...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط